یک صفت برای چیزی می تواند از قبیل:
صفت، لازم ذات باشد مانند زوجیت برای اربعه؛
صفت، ذاتی ماهیت باشد مانند ناطق برای انسان؛
صفت ذاتی هویت باشد، مانند صفات خداوند.
به عنوان مثال غنا برای ذات اقدس الهی از قبیل زوجیّت اربعه نیست؛ زیرا زوجیت لازم ذات است و لازم ذات از ملزوم متأخّر است و لازم ذات عین ذات نیست؛ در حالی که صفات ذات اقدس الهی عین ذات اوست؛ یعنی با آن که از نظر مفهومی صفات الهی غیر هم هستند ولی از نظر مصداقی عین هم هستند. پس این طوری نیست که مثلاً یک صفتی ملزوم باشد و آن دیگری لازم باشد، چرا صفات ذات اقدس الهی این طوری نیست که بگوییم : «ذاتٌ ثَبت له الغِنی?» بلکه خدا عین غناست.
البته باید توجه داشت که وقتی می گوییم : اربعه زوج است. این زوجیّت در مرتبه اربعه نیست؛ چون زوجیّت کیفِ مخصوص به کمّ است ولی اربعه کمّ است. پس هرگز زوجیّت در حریم ذات اربعه راه ندارد، لذا زوجیت برای اربعه لازمِ ذات میشود.
همان طوری که صفت الهی لازم ذات نیست، هم چنین صفت الهی همانند صفت ناطق برای انسان نیست؛ زیرا ناطقیّت هر چند که در حریم ذات انسان راه دارد و ناطق ذات انسان است؛ اما این ذات به معنای ماهیّت است نه ذات به معنای هویّت. پس صفت الهی یک مرحله سومی دارد یعنی غنا برای خدای سبحان عین هویت است و چون ما نمونه ای نداریم می گوییم: ?لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ?
پس صفات الهی از سنخ زوجیّت برای اربعه یا از سنخ ناطقیّت برای انسان نیست ؛ زیرا اینها در محدوده? لازم ذات یا لازم ماهیّت و ذاتی ماهیت هستند، در حالی که صفات الهی چون غنا برای ذات اقدس الهی عین هویّت است.
البته مخلوقات الهی دارای یک صفتی هستند که آن صفت در هویت آنان است؛ زیرا همه مخلوقات دارای صفت فقر هستند؛ که این صفت همان طوری صفات الهی عین هویت ذات اوست، در مخلوقات عین هویت ذات آنان است؛ یعنی همان طوری که صفات الهی عین ذات و هویت خداوندی است؛ هم چنین صفت فقر برای مخلوقات هستی این گونه است؛ یعنی فقر در هویت ذات آنان راه دارد. پس فقر چون لازم ذات یا ذاتی ماهیت نیست، بلکه ذاتی هویت مخلوقات است. خداوند درباره انسان فرموده است: یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ؛ ای مردم شما به خداوند نیازمندید. این نیازمندی اختصاص به انسان ندارد بلکه همه مخلوقات این گونه هستند.
به سخن دیگر انسان و هر مخلوق دیگر چون انسان ماهیّتش را از خدا تلقّی نمیکند، بلکه هستی اش را از خداوند تلقّی میکند. البته ما از حریم این هستی، ماهیّت را به دست میآوریم.
پس فقر برای انسان و دیگر مخلوقات از قبیل زوجیّت اربعه نیست که لازمِ ذات بشود تا در مرتبه? ملزوم فقر نباشد؛ هم چنین فقر برای انسان و مخلوقات از قبیل ناطقیّت انسان نیست که در حریم ماهیّت فقر باشد ولی در محدوده? هویّت فقر نباشد، بلکه فقر برای انسان و مخلوقات در خود هویت و هستی آنهاست؛ یعنی خود این هویّت عین ربط است، نه آن که «ذاتٌ ثبت له الفقر». بنابراین در اینجا فقیر و فقر و مشتق و مبدأ یکی است؛ چنان که درباره? ذات اقدس الهی غنا و غنی یکی است.